سلام
قضیه کوکو سیب زمینیهای م ش فان شده! هر وقت میرم خونشون (مثه دیشب) فرداش که میام خونه بابی کلی میخندیم به کوکو سیب زمینیای که شام شب قبل بوده. خخخخ
سه شنبه رفتم سونوگرافی آنومالی. استرس داشتم یه کم. دو نفر قبل من بودن. منم تند تند آیه الکرسی و والعصر میخوندم. هی تو دلم میگفتم: خدایا دخترمو به تو سپردم.
سونولوژیست بر خلاف اون دفعه خیلی مهربون بود. اون دفعهایه هم بداخلاق نبودا، یه جور خسته از زندگی بود انگار. کلی باهام حرف زد و از رشته تحصیلی و سنم پرسید.
از اون مهم تر عشقمممممم! دختر گلم! دست کوچولوشو مشت کرده بود جلو صورتش. دکتر گفت: چیزی تشخیص میدی؟ گفتم آره دستش جلو صورتشه. پاهاشو خم کرده بود و مشغول شیطونی بود. همینه که وضعیتشو متغیر زد یه لحظه سفالیک بود یه لحظه بریج... خخخخ
جنسیت رو گفت و منم چون میدونستم هیچ عکس العملی نشون ندادم. گفت: پس جنسیت رو میدونستی!!!
وقتی اومد رو صورتش دیدیم دهنش میجنبه و داره مایع آمینوتیک رو میخوره. دکتر گفت: خدا رو شکر لب و دهنش سالمه. گفتم: چون سیگار میکشیدم در مورد لب شکری بودن (خدای نکرده) نگران بودم گفت: الانم میکشی؟ گفتم: نه. گفت: ولش کن مهم نیست.
بعد رفت رو ستون فقراتش گفت: این چیه؟ گفتم: ستون فقراتش. گفت: این قسمت خیلی مهمه. ساکت شدم تا اندازه بگیره. برا اندازه گیر سرش مجبور شد چند بار اندازه بگیره. بس که تکون میخورد. دکتر میگفت: حالا اگه یه لحظه وایساد اندازه بگیرم. الهی فدای شیطونیش بشم.
کارش که تموم شد گفت: از نظر من همه چیز اکی. گفتم: اندازه nf رو متوجه نشدم. با تعجب پرسید: اینو از کجا بلدی؟ علوم اجتماعی چه ربطی داره به nf؟
توی برگه همه چیزو خدا رو شکر زده نرمال. دکتر مسافرته بعد عید فطر میبرم بهش نشون میدم. ایشالله اونم تایید کنه.
تا شب با شوئر در موردش حرف میزدیم و عکسای سونو رو نگاه میکردیم. خدا رو شکر میکردیم و دلمون ضعف میرفت براش.
لگدای دخترم محکم شده ولی هنوز در حدی نیست که شوئر بتونه حس کنه.
اسم دخترمم انتخاب کردیم: السا که یه اسم بین المللیه.
خدایا! دختر عزیزمو صحیح و سلامت بذار تو بغلممممم. خدایا! نینی منتظرا رو بذار تو دلشون. خدایا! دست رحمتت همیشه رو زندگیمون باشه. آمین