زندگی زیبای ما

زندگی زیباست

زندگی زیبای ما

زندگی زیباست

5

سلام

قضیه کوکو سیب زمینی‌های م ش فان شده! هر وقت می‌رم خونشون (مثه دیشب) فرداش که میام خونه بابی کلی می‌خندیم به کوکو سیب زمینی‌ای که شام شب قبل بوده. خخخخ

سه شنبه رفتم سونوگرافی آنومالی. استرس داشتم یه کم. دو نفر قبل من بودن. منم تند تند آیه الکرسی و والعصر می‌خوندم. هی تو دلم می‌گفتم: خدایا دخترمو به تو سپردم.

سونولوژیست بر خلاف اون دفعه خیلی مهربون بود. اون دفعه‌ایه هم بداخلاق نبودا، یه جور خسته از زندگی بود انگار. کلی باهام حرف زد و از رشته تحصیلی و سنم پرسید. 

از اون مهم تر عشقمممممم! دختر گلم! دست کوچولوشو مشت کرده بود جلو صورتش. دکتر گفت: چیزی تشخیص می‌دی؟ گفتم آره دستش جلو صورتشه. پاهاشو خم کرده بود و مشغول شیطونی بود. همینه که وضعیتشو متغیر زد یه لحظه سفالیک بود یه لحظه بریج... خخخخ  

جنسیت رو گفت و منم چون می‌دونستم هیچ عکس العملی نشون ندادم. گفت: پس جنسیت رو می‌دونستی!!!

وقتی اومد رو صورتش دیدیم دهنش می‌جنبه و داره مایع آمینوتیک رو می‌خوره. دکتر گفت: خدا رو شکر لب و دهنش سالمه. گفتم: چون سیگار می‌کشیدم در مورد لب شکری بودن (خدای نکرده) نگران بودم گفت: الانم می‌کشی؟ گفتم: نه. گفت: ولش کن مهم نیست.

بعد رفت رو ستون فقراتش گفت: این چیه؟ گفتم: ستون فقراتش. گفت: این قسمت خیلی مهمه. ساکت شدم تا اندازه بگیره. برا اندازه گیر سرش مجبور شد چند بار اندازه بگیره. بس که تکون می‌خورد. دکتر می‌گفت: حالا اگه یه لحظه وایساد اندازه بگیرم. الهی فدای شیطونیش بشم. 

کارش که تموم شد گفت: از نظر من همه چیز اکی. گفتم: اندازه nf رو متوجه نشدم. با تعجب پرسید: اینو از کجا بلدی؟ علوم اجتماعی چه ربطی داره به nf؟

توی برگه همه چیزو خدا رو شکر زده نرمال. دکتر مسافرته بعد عید فطر می‌برم بهش نشون می‌دم. ایشالله اونم تایید کنه. 

تا شب با شوئر در موردش حرف می‌زدیم و عکسای سونو رو نگاه می‌کردیم. خدا رو شکر می‌کردیم و دلمون ضعف می‌رفت براش.

لگدای دخترم محکم شده ولی هنوز در حدی نیست که شوئر بتونه حس کنه. 

اسم دخترمم انتخاب کردیم: السا که یه اسم بین المللیه.


خدایا! دختر عزیزمو صحیح و سلامت بذار تو بغلممممم. خدایا! نینی منتظرا رو بذار تو دلشون. خدایا! دست رحمتت همیشه رو زندگیمون باشه. آمین

4

سلام به همه


اولین خریدای دختری که اینترنتی بود. ایشالله شهریور می‌ریم تهران و همه چیزاشو می‌خریم. 











3

سلاوووم

بیشتر وبلاگا تو بلاگفاست. هق هق . نمی‌دونم بذارم تو پیوندا یا نه! 


سه شنبه هفته پیش دل درد گرفتم. عصر با شوئر اومدم خونه مامی. هی نشسته بودیم فک می‌زدیم بعد می‌دیدم دلم درد می‌کنه ولی اهمیت نمی‌دادم. یکی دو ساعتی گذشت رفتم گلاب به روتون، یهو لک دیدم. انقدددددررررررررررررررررر ترسیدم که نگووووو. سریع اومدم از دستشویی بیرون و به مامی گفتم. مامی گفت عیب نداره، طبیعیه. ولی مگه نگرانی می‌رفت؟ یادم افتاد ظهر یه پوست تخمه افتاده بود زمین خم شدم برداشتم. یهو از همون موقع دلدرد گرفتم.

شب که شوئر اومد و با بابی شام خوردن بهش گفتم بریم بیمارستان. رفتیم همون بیمارستانی که ایشالله قراره توش زایمان کنم. انقده مجهز و خوب بود. 

رفتم بلوک زایمان مامای مهربون درو باز کرد. توضیح دادم و گفتم تحت نظر دکتر فلانی‌ام. اومد صدای قلب نینی رو گوش کرد و خدا رو شکر خوب بود. زنگ زد دکترم دکترم دستور معاینه داد. وای سکته زدم. هم می‌ترسیدم خطرناک باشه هم درد داشته باشه. در مورد خطر گفت وقتی لک دیدی فرقی نداره. دردم که وحشتناک بود. خیلی درد داشت. وای چطوری می‌شه زایمان طبیعی کرد؟ من حتی نمی‌تونم به طبیعی فکر کنم. 

خدا رو شکر خونی نبود و دهانه رحم کاملا بسته بود. 

باز دکتر سه تا دارو تجویز کرد و اومدیم خونه. ماما گفت: لک زیاد نگران کننده نیست. اگه شدید شد بیا.

آمپولی رو که دکتر داده بود شب پیدا نکردیم. رفتیم خونه و من خوابیدممممم.

فردا ظهر بابی اومد دنبالم بعدشم شوئر اومد ناهار خوردیم و خوابیدیم. ولی مگه من از درد خوابم می‌برد؟ رفتم دستشویی دوباره لک دیدم. صبر کردم همه بیدار شن. گفتم بریم سونوگرافی. اول رفتیم آمپولمو زدیم بعدش از دکتر اورژانس نامه گرفتیم رفتیم همون سونو که برا صدای قلب رفته بودم.

خیلی معطل شدم با اینکه اورژانسی بودم.

وقتی رفتم تو دراز کشیدم و هی داشتم سعی می‌کردم از اعدادی که دکتر می‌گه سر درد بیارم. ییییهو دکتر گفت: فیمیل! دلم هری ریخت. دختردار شده بودم. چیزی نگفتم که بی خبرم از جنسیت. 

بعد که داشت با تایپیستش عددا رو چک می‌کرد گفت: دختر.

عروسکم داشت شیطونی می‌کرد و انگشتشو می‌خورد. وقتی صدای قلبشو برا بار چندم شنیدم گفتم: خدا رو شکررررر. دکتر گفت: همه چیز خوبه. ولی قسمت تحتانی جفت یه کم به دهانه سرویکس نزدیکه. احتمالا لک بینی به این دلیل بوده. بازم نظر دکترتونه ولی احتمالا باید استراحت کنید.

رفتم بیرون و به شوئر که منتظر بود توضیح دادم. گفتم: عشقمون دختره. ولی دیگه شوئر مگه ول می‌کرد منو با سرعت لاک پشت برد تا ماشین. بعدم دستور اکید داد که رسیدیم خونه باید بری تو تخت. وقتی فهمید سونو عکس داره اصرار می‌کرد پشت فرمون ببینه. 

شب که اومد خونه عکس سونوگرافی می‌بوسید. 

خیلی سخت بود. استراحت مطلق کردم. مامی هم برامون غذا می‌فرستاد. جمعه عصری خواهرک اومد خونمون. شنبه صبح طبق نوبتم رفتیم دکتر. 

دکتر گفت: جفت خیلی هم پایین نیست. باید استراحت کنم ولی نه مطلق. خلاصه خوشحال شدم. صدای قلبشم چک کرد.

اینجوری شد که خیلی اتفاقی فهمیدم به آرزوم رسیدمو  دختردار شدم. 

یه سری اینترنتی خریدم کردم براش. هنوز نرسیده. ایشالله عکساشو می‌ذارم. 

سه شنبه هفته دیگه وقت سونوی آنومالی دارم. تو رو خدا دعا کنید برام.

خدایا! به امید تو... 

2

سلاوووم 


چقدر از بلاگفا بدم میاد. Smiley کلی از خاطرات زیبای اول بارداریمو ننوشتم که شاید شاید شاید بلاگفا درست شه. از دوستام بی خبر موندم، نفهمیدم قیزی عروسی کرد یا نه؟ نفهمیدم مرمر زایمان کرد یا نه؟ نفهمیدم... هعی. چقدر دلم برا دوستام تنگ شده. 

از اون بدتر خاطرات 93 به بعدم نیست. این خیلی بده. خاطره عقد و عروسیم. روزای دلگیری، شادی، خستگی... 


من عاشق وبلاگ نویسی و وبلاگ خوندن. کم نیست. 8 ساله مداوم کارم همینه. خب خیلی سخته که اینجوری بشه. یهو یه وبلاگ که انقد دوستش داشتی تعطیل بشه. دیگه هیچ وقت نمی‌رم بلاگفا. همیشه از اینکه تغییر آدرس بدم متنفر بودم. اما چاره ای نیست. فقط امیدوارم آرشیوم برگرده که بتونم منتقلش کنم اینجا. 


حال این روزامو بگممممم. نینی خوبه. ورجه وورجه کوچولو می‌کنه تو دلم. مثه نبض. منم ضعف می‌کنم براش. برا کوچولوی نازنیم قرآن و حافظ می‌خونم. حرف می‌زنم باهاش. موسیقی کلاسیک می‌ذارم. شوئر میاد شکممو بوس می‌کنه که نینی خوشحال شه. شوئر هنوز نمی‌تونه حرکتاشو حس کنه. 

جنسیت رو تو غربالگری اول گفت احتمالا دختر ولی احتماله. ممکنه اشتباه باشه. منم هر شب خواب می‌بینم رفتم سونوگرافی، یه شب بچه‌ام دختره، یه شب پسر... انشالله 23 تیر که برای سونوگرافی آنومالی می‌رم می‌فهمم میوه دلم چیه. خدا تا اون موقع صبرم بده.

دکترمم بسیار عالیه. عاشقشم. خدا رو شکر. 

به تبع ندونستن جنسیت خرید نکردم ولی با احتمال دختر بودن سه تا اسم انتخاب کردیم: روجا، نیلیا، نیکا... کدوم خوبه به نظرتون؟ شکلک های شباهنگShabahang

از م ش همچنان متنفرم. یه شب رفتیم خونشون تا 10 شب شامشون (کوکو سیب زمینی) معروف حاضر نبود. من ضعف کردم. یه شب دیگه هیچی نذاشته بود انقد قیافه گرفتم ب ش رفت کباب گرفت. چند شب پیشم به شوئر گفتم اگه می‌‌خوایم بریم شب خونتون به ننه ات بگو یه چیزی درست کنه که من باز ضعف نکنم.

رفتیم دیدیم عدسی گذاشته ولی پ ش آش رشته و شیربرنج و حلیم خریده بود. منم فقط آش رشته خوردم. بعد گفت: عدسی که موند! شوئر زنگ زد گفت شام بذار. گفتم کوکو می‌ذارم گفت نه به هیچ وجه کوکو نذار.شکلک های شباهنگShabahang اون لحظه قیافه شوئر دیدنی بود. به روش نیاوردم ولی. زنیکه گشاد بی فکر. تازه ادعاشونم می‌شه در حال غش و ضعفن از خوشحالی نینی. 



فعلا همینا شکلک های شباهنگShabahang

خدایا! فقط سلامتی نینی‌ام در کنارشم یه نگاهی به وضعیت مالی بنداز. ولی بازم اول و آخر سلامتی نینی‌ام. خدایا! به امیدت 


1

سلامممم 


از بلاگفا کوچ کردم اینجا. خونه جدید من و شوئر و نینی تو شکمم.

خوش اومدین